طاها پرنس کوچولوی ما

شب یلدای پارسال طاها یکماهه بود و خدارو شکر امسال برا خودش مردی شده بود ، لباسهای طرح هندوانه که کمی هم کوچک شده بود و تنش کرده بودیم و دور و اطرافو که شلوغ دیده بود سر از پا نمی شناخت بخصوص که عشق هندونه هم داره، البته از مامان بزرگا کادوهاشم گرفت.       فک کنم بچه ام اینجا براش هندونه نمونده داره با این ولع پوستشو میخوره     اینم هنرنمایی مامانی که کالسکه درست کرد و طاها در حال بازسازی اونه البته بهتره بگیم باز خرابی!   ...

امسال اولین تولد طاهای گلم بود خیلی خوشحال بودم چند وقیه دوروبرمون بچه کوچیک نبود تا براش تولد بگیریم - زیادی مفصل نگرفتین فقط خانواده بابا بزرگها و پدر بزرگ من - عموی طاها هم که انزلیه و نتونس بیاد - برا مراسم هم مهمونارو شام دعوت کردیم و قرار بود دایی شهرام طاها تو تراس جوجه کباب بپزن - منم که همیشه وقت کم میارم البته تقصیر خودمه چون با اینکه وقتم تنگ میشه زیادی روش برنامه ریزی میکنم - روز تولد هم اول یه کم کارامو انجام دادم بعد رفتیم دنبال کیک بعد آتلیه بعدم خونه تا بقیه کارای شام رو انجام بدم اینم عکسا                   ...

اولین جمعه ماه محرم الحرام همایش شیرخوارگان بود، پارسال در چنین روزی طاها جونم فقط چند روز بود که به دنیا اومده بود و تو همون روزا نذر کردم حتما به همایش سال بعد ببرمش، الوعده وفا و در 8 محرم رفتیم مصلی، طاها اولش بیقراری می کرد بعد هم که خوابید این هم چند تا عکس از همایش و روز عاشورا و سمبلی از ذوالجناح...   (در ضمن بگم که 3 آذر ،روز همایش تولد طاها بود اما ما به احترام این روز با احتساب ماه قمری تولد طاهارو برگزار کردیم یعنی دوشنبه 22آبان) یا امام زمان فرزندم را نذر یاری قیام تو می کنم او را برای ظهور نزدیکت برگزین و حفظ کن ...             ...

طاها

نتنتنتن